تورکمن نیوز – مشدبردی کاظمی (مک): وزش باد صبا بر فراز زیباترین صحرای دنیا، صحرای ترکمن. چنان عاشقانه شانه هایش را بر گیسوان عرصههای "باشنگان"، گیاهان گندمی، آلالههای رنگین، گلهای وحشی و پراکنده و چنان رایحهای بر فضای دیار قابوس افکنده بود که انسان و حیوان، زمین و زمان را به شادی و هیجان برانگیخته و عشق و دوستی را به کمال رسانده بود.
مستانه از عطر بهار صحرا و سهیم از این همه شادی و زیبایی، دیدگانم به جمعیتی در گوشه میدان شهر افتاد. کنجکاوانه پیش رفتم، در میان جمعیت دختر خانمی دوچرخه بدست با قدی کشیده و چشمانی آبی، متبسم در عین حال جدی و باوقار آدرس هتل میپرسید. جمعیت اطراف هر یک به فراخور حال و با زبان "فتاگلیش" چیزی می گفتند ( زیباترین بخش گفتگو ). دعوت اکثریت جمعیت از مهمان توریست بود.
خانمی میانسال با اشاره به همسرش میگفت: بگو بیاد خانهی ما ، قورمه سبزی پخته ام و .... .
و من شادمان از اینهمه محبت ، صفا و دوستی مردم دیارم و با ایمان به این اصل که پایه اولیه ی صنعت توریسم همین رفتار دوستانه و محبت آمیز مردم است که در کمتر کشوری وجود دارد و این که می توانیم صنعت توریسم را جایگزین چاههای نفت نماییم.
پیش رفتم، محترمانه و صمیمانه خود را معرفی و پیشنهاد کردم در صورت تمایل میتوانند امشب مهمان من و خانوادهام باشند.
همسر همیشه مهمانپذیرم این بار از دیدن چهره ای ناآشنا و غیر معمول دوچرخه به دست تعجب کرد. توضیح دادم ، استقبال دوچندان شد. به دخترم که هم سن و سال او و آشنا به زبان انگلیسی بود تلفن کردم و خواستم امشب مهماندار مخصوص او باشد.
بعد از استحمام و کمی استراحت مهمان به جمع ما پیوست. بعد از تعارفات خاص ایرانی و معرفی اعضای خانواده ، انگار که می دانست سوال دارم اینچنین لب به سخن گشود : اهل کشور سوئیس هستم ، حدود یک سال پیش دانشگاه را در رشته ی توریسم با گرایش هتلداری به پایان رساندم. تنها فرزند خانواده ام. مادرم نویسنده بود و مرحوم شد. پدرم یکی از اعضای هیئت مدیره ی ساعت سازی رولکس است. نامزد دارم که هم اکنون به عنوان سرمایه گذار در کشور چین به سر می برد و من قصد دارم با دوچرخه ام از طریق کشورهای ایران ، ترکمنستان ، ازبکستان و قرقیزستان به چین بروم و ادامه داد به کشورها مختلف سفر کرده ام. در مورد کشور شما مطالعات فراوانی دارم. خیام و حافظ و دیگر شاعران و اندیشمندان ایران را نسبتاً می شناسم. فرش کم نظیر و صنایع دستی شما را دارم. حدود دو ماه پیش با هواپیما به تهران آمدم. اصفهان و شیراز را دیدم و مردمی به مهربانی و صمیمیت مردم ایران ندیدم. اینچنین کشور و اینچنین مردم فقط در کتاب های داستانی و رویاها متصور است. در طول سفرم به جز در تهران و اصفهان هزینه ای بابت هتل نپرداختم ، چون اغلب این مردم هزار و یک شب مهمانم می کردند. در ادامه ی سفرم به آبعلی رسیدم. جهت رفع خستگی کنار جاده در مجاورت خانواده ای نشستم. هنوز لحظاتی نگذشته بود که دختر خانمی با چای و شیرینی از من استقبال کرد و در کمتر از یکساعت چنان صمیمی شدیم که انگار سالهاست همدیگر را می شناسیم و این خانواده ی اصیل و مهربان تا بلندترین نقطه ی دماوند ( امامزاده هاشم ) به نوبت از خودرو پیاده و همراهی می کردند. باورم نمی شد ، آخه چرا؟ برای چه؟ این همه زحمت و رنج را متحمل می شوند. چنین دوستی و محبت در هیچ کشوری بخصوص در کشور من متصور نیست.
شب از نیمه گذشته بود ، همسرم به رسم مهمان نوازی او را تا اتاقش همراهی کرد و لحظاتی بعد مرا صدا زده و گفت : ببین چه می گوید ، و او با هیجان فوق العاده گفت:(هی I am not queen ) ببینید من ملکه نیستم. از همه چیز متشکرم. این همه صفا و صمیمیت ، این همه محبت ، این همه توجه ، همه چیز از بهترین بهترینها ، ملافه ی نو ، حوله ی بزرگ و کوچک نو و غذاهای ایرانی و غیره ، واقعاً تشکر می کنم و گفت ، نکند که من خواب هستم؟ گفتم ، نه ، شما خواب نیستید بلکه مهمان محترم یک خانواده ی ایرانی هستید. سر میز صبحانه گفتم اجازه می دهید یک سوال نسبتاً خصوصی بپرسم و پرسیدم : از روزی که وارد ایران شدید تا امروز کسی باعث رنجش ، ناراحتی و یا مزاحمتی برای شما ایجاد کرده اند اعم از اینکه زن هستید یا سرقت یا به هر دلیلی؟ گفت : مادرم سالها یکه و تنها در دور افتاده ترین نقاط آفریقا زندگی می کرد ، در قسمتی از تجربیاتش گفت اکثر بلایا حاصل انتخاب یا عامل خود فرد است و می تواند علل مختلفی داشته باشد ، از قبیل نوع پوشش ، آرایش ، نگاه ، نحوه ی راه رفتن ، نوع حرف زدن ، خندیدن و ... می تواند باعث تحریک و کج فهمی طرف مقابل شود و من به یاد مثل معروف ترکمنی افتادم که می گوید : « بایتال حُقراماسا ، آت کنگشمز ». مادیان شنه نکشد ، اسب شیهه نمی کشد و به محض ارتباط و برخورد با افراد با تمام وجود سعی کنید به او القا نمایید که به شخص او پناه آورده اید و او را حامی و پشتیبان خود می دانید و صد در صد به رفتار و کردار او اطمینان دارید و این عمل را به صورت واقعی به او نشان دهید.
و از همه مهمتر تجربهای است که در ایران آموختهام، تنها ملتی که عشق، دوستی، محبت، صمیمیت و تمامی کلمات نیک را که در هر زبان و ملل وجود داشته باشد نزد ایرانیها است و بس.
و من چقدر دلم میخواست که او مدت بیشتری بماند و من کتاب شاهد را با شاهدی از نوع و جنس آنهایی که میگویند ایرانیها وحشی هستند بنویسم و با شاهدم و شاهدها در سراسر دنیا راه بیفتم و بگویم معنای وحشی را این خانم نوع دیگری ترجمه می کنند نه آنچه شما میگویید.
زمان خداحافظی فرا رسیده بود. تا ابتدای جاده ی مقصد او را همراهی کردم و آخرین جملات او چنین بود: بهترین نقطهی دنیا برای توریسم و سرمایه گذاری در صنعت توریسم و تولید ایران است و ایران. و من مطمئناً این پیشنهاد را به پدرم و نامزدم خواهم گفت.
و حالا میفهمم که شما ایرانیها حق دارید حافظها و خیامها داشته باشید. اگر غیر از این بودجای تعجب و سوال داشت.
چند ماه بعد کارت پستالی از او بدستم رسید. نوشته بود: یکی از زیباترین مناظر کشورم را برایت می فرستم و کارت حاوی کوهی بود پر از برف و یخ ، همین، نه سلامی، نه خبر از سلامتی مهماندار. کارت را به همسرم نشان دادم و او با سادگی تمام گفت: از کوزه همان تراود که در اوست و گفت: این کارت عین تفاوت فرهنگ شرق و غرب است و باز گفت: هر کاری کنی ذات آنها همین است، یخ، همان کوه یخ.
مشد بردی – کاظمی ( مک )
گنبد کاووس – اسفند 93
دیدگاهها
واقعا زیبا بود امیدوارم روزی فرا برسد که میزبان ، مردمان مختلف باشیم .
با تشکر
مقاله ذات آنها همین است، نوشته مشد کاظمی بسیار مهم و مؤثر بود، حاوی امنیت حاکم در کشور.
چنانچه هر نوع هزینه هم میشد و سفارش به خبرنگاران داخلی و خارجی داده میشد اینقدر موثر نمیافتاد و به زیبایی صحرا و محبت ایرانی ها را توصیف کرده بود.
این مقاله حاوی چندی مورد پیام سازنده هست.
با تشکر از مشد کاظمی - آق قلا - اپوری.
از آقای کاظمی کمال تشکر را داریم که در وصف زیبایی و پتانسیل توریسم شهر زیبا و تاریخی گنبد با خاطره ای از یک گردشگر خارجی به کمال توصیف نموده اند.