تورکمن نیوز - اخبار علیآباد کتول: جمله 'شهدا شرمندهایم' را زیاد شنیده بودم، 'باید دینمان را به شهدا ادا کنیم' را هم همینطور اما هیچ وقت فکر نمی کردم تا این حد کاری نکرده باشیم که پدر و مادر شهیدی حتی در محله خودشان هم مظلوم و ناشناخته مانده باشند.
به گزارش سایت خبری تحلیلی ترکمن نیوز، در این گزارش با اشاره به وضعیت نامناسب زندگی پدر و مادر یک شهید در علی آباد نوشت: چند وقت پیش همرزم یکی از شهدا میان گفتگویش با من به خواب شهید 'عباسعلی شکی' اشاره که از او خواسته بود 'به پدر و مادرش سر بزنند، آن ها کسی را ندارند و خانه شان به تعمیر نیاز دارد'.
دلم هوای پدر و مادر شهید را می کند، در کوچه های پیچ در پیچ و اما ساده محله خارکلاته علی آباد نشان خانه شهید را میگیرم، بعد از پرس و جو از چند رهگذر که البته هیچکدامشان آدرس دقیق را نمیدانستند بالاخره خانه را پیدا کردم.
بعد از چند بار زنگ زدن، پیرزنی از لای در حیاط ظاهر شد؛ مادر شهید عباسعلی است، انگار از آخرین مهمانی که داشته مدت زیادی می گذرد که اینچنین دلتنگ دیدن یک آشناست؛ مثل مادری که فرزندش را چند سال ندیده من را در آغوش میگیرد و به داخل خانه هدایت می کند.
وارد میشوم؛ حیاطی خاکی با نم باران گلی، بوی خاک و رطوبت دیوارهای کهنه و سقف هایی کهنه و قدیمی که چکه از سر و رویشان می بارد نظرم را به خود جلب می کند.
از پلههای نیمه ریخته بالا میروم و وارد اتاق می شوم؛ نمی دانم چرا حس عجیبی وجودم را فرا میگیرد؛
یاد شعارهای زیبا و دهان پر کن 'ما مدیون خون هایی نثار شده شهدا به انقلاب اسلامی هستیم' می افتم که هر روز لابه لای صحبت هایمان گفته ایم، اما واقعا دوست داشتن شهدا و مدیون بودن ما در چه چیزی خلاصه شده؟!
نگاهی به فرش هایی می اندازم که عمرشان به بیش از 30 سال می رسد، دیوار هایی که بیش از 50 سال زندگی کرده اند، اجاقی که روی زمین است و ظرفهایی که کنار هم ایستادهاند، پشتی که دیگر پشتی نیست و خودش وبال گردن تکیه کننده است و پیرمردی خسته و غمگین که آنجا کنارش نشسته و خوشحال میشود از اینکه کسی برای دیدن خانواده یک شهید آمده است.
مادر شهید از دردها و غصههایش میگوید. از اینکه 6 پسر بزرگ کرده اما هیچ کدام شغلی ندارد که به آن دل خوش کنند و 2 پسری که دارد سنشان به 40 سال میرسد و به دلیل نداشتن شغل درست حسابی هنوز ازدواج نکردهاند.
مادر غصه دارد، گریه می کند. از این که فرزندان آینده روشنی ندارند دلگیر است؛ برایم عجیب است وقتی میگوید در این سالها کسی برای کمک سراغمان نیامده!
میگوید یک پسرم را در جبهه های جنگ دادهام و 6 پسرم دیگرم کمرشان زیر فشار اقتصادی خم شده است.
مادر از جبهه رفتن عباسعلی میگوید، وقتیکه او پس از یک کش و قوس کاری برای آرمانش به جبهه میرود.
پیکر مطهر شهید که از جبهه بر میگردد خانواده به دنبال سابقه و حساب کتاب عباسعلی به محل کارش میروند اما در کمال ناباوری در همانجایی که روزی به شهید تلنگر زدند تا به جبهه برود همه چیز را انکار میکنند و میگویند اصلا چنین شخصی اینجا سابقه بیمه نداشته است و این در حالیست که حتی برای عباسعلی دفترچه بیمه هم صادر شده بود!
نگاهم به پدر شهید خیره میشود وقتی که دستانش را نشانم میدهد و میگوید هنوز خودم کار کشاورزی میکنم، هنوز خودم هستم که برای کمک به پسرانم زحمت میکشم.
این حرفهای پدری است که پسری را تربیت کرده و او را فدای آرمان خواهی و استقلال کشور کرده اما وقتی میپرسم چند بار از بنیاد شهید برای کمک سراغت آمدهاند میگوید همان سالهای اول که پسرم شهید شد!
منبع: خبرگزاری ایرنا
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابه دارند، انتشار نمییابند.
نظرات منتشر شده مخاطبین به منزله تایید یا رد آن توسط تورکمننیوز نیست و تنها در جهت رعایت حقوق نظر دهندگان انتشار مییابد.